نتایج جستجو برای عبارت :

و شب های سُرمه‌ای.

بعد از یه مدتی تو سال تحصیلی بیدار می موندم تا یک و دوی شب.
بیشتر اوقات،دقیقا کاری نداشتم.
اما من اتاقی که یه دیوارش پنجره ست و زیرش کتابخونه،یه دیوارش کمدای قهوه ایه،سکوت سکوت سکوته رو ترجیح می دادم به خواب.
می رفتم زیر پتو و از سرما می لرزیدم،چاووشی گوش می دادم.
حتی گاهی وقتا روضه ی حسین.
دروغ میگن روانشناسا؛
فرداش تمرکز داشتم.
شاید از همه ی شما بیشتر.
شب های سرمه ای از همینجا شروع شد.
همون زمانی که از بین باریکه های کرکره موقع چاووشی گوش دادن
پالتوی سُرمه‌ای رنگی به تن کرده بودم. پیراهن سپیدم را دیشب با هزار ضرب و زور اتو کردم. مادر گفته بود که اگر به سفر رفتی و در شستشوی پیراهن عجله داشتی یقه پیراهن را با مسواک بشور. همین کردم که مادر گفت. خط اتو را هم در نظر گرفته بودم.چیزی از مرتب بودن کم نگذاشتم.به نظرم آمد صبح خوبی در انتظارم است. تاکسی‌ای که مرا تا میدان شهرداری برد نارنجی بود. ترانه‌ای از داریوش رفیعی گذاشته بود. همان ترانه همیشه‌گی "منتظرت بودم"راننده‌یِ خوش مَشرَبی داشت.
هوالجمیل
آیرونی های سُرمه ای
آیرونی بر وزن نایلونی به آثار هنری  و ادبی طنز اطلاق میشود.
در قفس اینجا دل من شاد نیست
مرغک اندیشه ام آزاد نیست
شاید اینجا آن بهشت گمشده ست
هرچه باشد مثل عشق آباد نیست
اردوی اردیبهشت رنگها
را ، کسی همراه تا خرداد نیست
هر کسی معتاد کوک زندگی است
زنده بودن را کسی معتاد نیست
لحظه ها آبستن مرگند ، آه
لحظه ای آبستن میلاد نیست
مَردم اینجا نه با من دشمنند
دوستی در دفتر اعداد نیست
هر کسی در این تأتر پر شتاب
می کشاند موکت خ

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها